دستگاه سهگاه
رنگ : آبی لاجوردی تیره
عنصر : آب
زمان شنیدن : بعد از ظهر تا غروب آفتاب
دستگاه سهگاه بیانگر گذشته و موفقیتهای عشقی و ندامتهای آن است که منجر به امید میشود .
گوشههای کوچک دستگاه سهگاه
خوشتر از دوران عیش ایام نیست
بامداد عاشقان را شام نیست
مستی از من پرس و شور عاشقی
او کجا داند که دردآشام نیست
تا نسوزد بر نیاید بوی عود
پخته داند کاین سخن با خام نیست
-------
مثنوی مخالف ( 2 )
گفت معشوقی به عاشق کای فتی
تو به قربت دیدهای بس شهرها
بس کدامین شهر زانها خوشتر است
گفت آن شهری که در وی دلبر است
هر کجا یوسف رخی باشد چو ماه
جنت است آن گر چه باشد قعر چاه
با تو دوزخ جنت است ای جانفزا
با تو زندان گلشن است ای دلبرا
-------
مثنوی هدی پهلوی ( 1 )
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا مشغول کار خویش شد
هر نی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست
مر تورا زین سوختن مطلوب چیست
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه میگفتی نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
-------
مثنوی هدی پهلوی ( 2 )
هر که از تن بگذرد جانش دهند
هر که جان در باخت جانانش دهند
هر که گردد مبتلای درد هجر
از وصال دوست درمانش دهند
هر که گردد نوح عشقش ناخدا
ایمنی از موج طوفانش دهند
هر که نفس گگ صفت را بشکند
در دل آتش گلستانش دهند
هر که بی سامان شود در راه عشق
در دیار عشق سامانش دهند
گوشههای اصلی دستگاه سهگاه
درآمد
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شددل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
-------
زابل
صوفیان واستند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
-------
گوری زابل
از آن دم با خود بیگانه گشتم
که با عشق تو کردم آشنایی
ندانستم کمند طالع من کند بر بام وصلت نارسایی
-------
مویه
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند
-------
شکسته مویه
جز دلم کو از ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدم که در این کار بماند
-------
حصار
هر می لعل کز آن جام بلورین خوردم
اشک حسرت شد و در چشم گوهر بار بماند
-------
مخالف
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه او نشدش حاصل و بیمار بماند
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که که باز آید و جاوید گرفتار بماند
-------
دوبیتی
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها
-------
مغلوب
خرقه پوشان همگی مست گذشتند و گذشت
قصه ماست که بر هر سر بازار بماند